دانلود رمان سیمرغ
سیمرغ کامل, دانلود کتاب اندروید, دانلود کتاب ایرانی, دانلود کتاب ایرانی عاشقانه, دانلود کتاب برای اندروید, دانلود کتاب داستان, دانلود کتاب رمان, دانلود کتاب رمان ایرانی, دانلود کتاب سیمرغ, دانلود کتاب عاشقانه, دانلود کتاب موبایل, رمان, رمان pdf, رمان اندروید, رمان ایرانی, رمان برای اندروید, رمان جدید, رمان سیمرغ, رمان سیمرغ مدیا خانم, رمان سیمرغ موبایل, رمان سیمرغ کامل, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان نوشته مدیا خانم, رمانهای مدیا خانم, رمانی ایرانی, سیمرغ, سیمرغ کامل, مدیا خانم, نوشته کاربر نجمن, نوشته کاربر نودهشتیا, پرنیان, پی دی اف, کتاب, کتاب آندروید, کتاب آیفون, کتاب اندروید, کتاب برای اندروید, کتاب برای موبایل, کتاب رمان ایرانی, کتاب سیمرغ, کتاب مخصوص موبایل, کتاب موبایل, کتابچه
قسمتی از متن رمان :
انگشت سبابم رو روی شیشه ی بخار بسته ی ماشین کشیدم… چقدر زیبا و خیره کننده بود نقطه ی تلاقیِ این دو درجه ی متضاد! گرمای انگشتم روی سرمایِ تن یخ بسته ی شیشه به رقص در می اومد… لرزشی خفیف و آنی تمامِ وجودم رو در بر گرفت. بخاری ماشین رو به سمت خودم برگردوندم و چند لحظه دستمو جلوش گرفتم…
_سردت شد باباجون؟
نگاهش کردم.. بعد از گذشتِ یک سال هنوز هم پرده ی شرم در برابرِ من از نگاهش پاک نشده بود.. چقدر زجر آور بود دیدنِ شرمِ نگاهِ یک پدر!
_یکم!
_جاده فیروزکوه همیشه همینه … تابستون باشه یا وسط چله همیشه ی خدا همینه!
به چهره ی منعکس شده ام تو شیشه خیره شدم!
_به نظرت هوای تهران چطوره؟؟ من زیاد لباس گرم نیاوردم همراهم!
لبخند گرمی به روم زد.
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)